نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب




 
بحران، در کلی ترین تعریف خود، اشاره به نقطه عطفی دیپلماتیک، اقتصادی یا نظامی دارد که در آن، مناسبات میان دولت های مورد بحث پیوسته تغییر می کند یا در حالت بحران نظامی، از صلح به جنگ می گراید. اما جدای از این، عرفاً این مفهوم را در مورد گسیختگی مناسبات اقتصادی یا دیپلماتیک عادی میان دولت ها نیز به کار می برند (ـــ دیپلماسی). نمونه های هر یک از این دو نوع بحران شامل این ها می شود: بحران میان دولت ها در ستیزی که به علت تهدید یا به صحنه آوردن نیروها پدید آمده باشد (نظامی)، بحران میان دولت های ثروتمند و فقیر که به دلیل امکان استنکاف دولت های فقیر از بازپرداخت بدهی ها شان ایجاد شده باشد (اقتصادی)، بحران میان امضاکنندگان یک پیمان هنگامی که یک دولت تصمیم خود را برای زیرپاگذاشتن مقررات آن پیمان اعلام کند (دیپلماتیک). در هر یک از این موارد، برخی ویژگی های مشترک نیز وجود دارد که آن ها را به عنوان بحران مشخص می سازد. آن ها متضمن تهدیدی برای ارزش های محوری دست کم یک دولت، ابهام آلودگی فزون تر الگوی آینده مناسبات میان دولت های مطرح، و نوعی احساس فوریت هستند که نمایان گر آن است که گسیختگی مناسبات وضعیت ناپایداری است که باید به ثبات مبدل شود.
از این گذشته، این امکان وجود دارد که بحرانی دیپلماتیک یا اقتصادی به بحرانی نظامی مبدل شود. چنین شرایطی در صورتی پیش می آید که تلاش های صورت گرفته برای حل بحران شامل استفاده از نیروی نظامی هم بشود. از همین رو، بررسی بحران های بین المللی به سمت نمونه های شدیدتر گسیختگی روابط بین الملل کشیده شده است که متضمن تهدید یا به صحنه آوردن نیروی نظامی و متناظر با آن، افزایش تلاش های دیپلماتیک دولت ها برای حل درگیری و کاستن از تهدیدی که متوجه شان شده است. متخصصان تاریخ دیپلماسی و دانشمندان علوم سیاسی در تلاش برای تبیین این که چرا برخی بحران ها به جنگ می کشند و برای برخی دیگر راه حل دیپلماتیک پیدا می شود یا به سطوح پایین تر اختلاف فروکش می کنند توجه خود را روی همین نمونه های رویارویی نظامی میان دولت ها متمرکز ساخته اند. با ورود جنگ افزارهای هسته ای به زرادخانه چندین دولت پس از جنگ جهانی دوم، این تلاش ها در واکنش به بالارفتن هزینه های جنگ به منزله یکی از نتایج ممکن بحران، شتاب بیش تری پیدا کرد و نتایج این تلاش ها شامل تهیه فهرست بلند بالایی از ویژگی های بحران توسط پژوهندگان، شناخت بهتر ریشه های بیرونی و درونی بحران ها، و مشخص ساختن راهبردهای تشدیدکننده یا تخفیف دهنده بحران ها به سمت جنگ یا صلح است.
جامع ترین فهرست بحران ها مجموعه داده های مربوط به بحران است که برچر و ویلکنفلد (Brecher and wilkenfeld 1989)گردآورده اند. این دو بیش از هشتاد ویژگی مربوط به چند صد بحران بین المللی و سیاست خارجی سده بیستم را استخراج کرده اند. پژوهشگران برای یافتن ارتباطاتی میان شرایط پیش از بحران و نتایج بحران، این منبع را کاویده اند. سایر پژوهندگان توجه خودشان را روی موارد خاصی متمرکز ساخته اند که ظاهراً اهمیت ویژه ای داشته اند مانند بحران 1914 میان قدرت های بزرگ اروپایی که به جنگ جهانی اول انجامید و بحران موشکی 1962 کوبا بین ایالات متحده و اتحاد شوروی که ازطریق دیپلماتیک فیصله یافت. این دو نمونه نشان دهنده همان پیوندی میان مسابقه های تسلیحاتی و بحران هاست که آن دسته از نظریه پردازان روابط بین الملل که توازن قدرت میان دولت ها را دارای تأثیری مهم بر تکوین و نتیجه درگیری ها میان آن ها می دانند آن را مسلم می انگارند.
معمای امنیت که زاده نیاز یک دولت به مسلح شدن برای دفاع از خود با قبول این خطر است که موجب اتخاذ اقدام مشابهی از سوی دیگر دولت ها شود تنش ها را بالا می برد و مسابقه ای تسلیحاتی میان دولت ها راه می اندازد که این احتمال را که با رویدادی به یک بحران نظامی مبدل شود بالا می برد. در ژوئن 1914 قتل مهدوک اتریش فرانتس فردیناند به دست ملت گرایان صرب، بحرانی نظامی میان اتریش و صربستان پدید آورد. این رویارویی، پای روسیه، فرانسه و انگلستان را به نفع صربستان و پای آلمان را نیز به پشتیبانی از اتریش به درگیری باز کرد. هیچ یک از این قدرت های بزرگ خواهان جنگیدن بر سر این مسئله نبودند ولی پیشینه مسابقات تسلیحاتی و رقابت هایی که میان طرفین وجود داشت همراه با الگوی اتحاد دو قطبی، به جای حل مسالمت آمیز بحران منجر به جنگ شد. شرایط مشابهی نیز پیش از آغاز بحران موشکی 1962 کوبا وجود داشت. مسابقه تسلیحاتی میان ابرقدرت ها با افزایش تنش ها میان ایالات متحده و اتحاد شوروی به عنوان رهبران اتحادهای رقیب همراه شد. اما رهبران این دو کشور بر رویداد به راه اندازنده بحران که همانا کشف موشک های روسی در کوبا توسط آمریکا و مقاومت شوروی در برابر برچیدن آنها بود نخست با تشدید و سپس با تخفیف بحران تا حد نازل تر از جنگ فائق آمدند.
با توجه به نتایج متفاوتی که از شرایط بیرونی مشابه پدیدآمده است تحلیلگران بحران ها برای تبیین این تفاوت به بررسی ویژگی های درونی دولت ها پرداختند. در این بررسی ها مشخص شد که روندهای تصمیم گیری شرکت کنندگان در هر بحران تفاوت شدیدی با هم دارد. بدفهمی دشمنی هر طرف نسبت به طرف دیگر موجب به راه افتادن چرخه صعودی درگیری در 1914 شد که به جنگ انجامید. در 1962 رهبران ایالات متحده و اتحاد شوروی اقدامات و نیات یکدیگر را بهتر فهمیدند و توانستند مقدمه چینی هایی را که صورت می گرفت بهتر تشخیص و به آن ها پاسخ دهند و بحران را پایان بخشند. تفاوت هایی که میان متخاصمان از حیث تأکید بر راهبردهای نظامی آفندی یا پدافندی وجود داشت بر نتایج این دو بحران تأثیر گذاشت. بحران 1914 به واسطه تأکید قدرت های بزرگ بر مزیت وارد ساختن ضربه نخست، تا حد جنگ بالا گرفت ولی بحران 1962 آزمون موفقیت آمیزی برای راهبرد بازدارندگی به قصد جلوگیری از انجام حمله اول بود که هر دو ابرقدرت پیگیرش بودند. درس هایی که از این موارد آموخته ایم شامل لزوم برقراری و حفظ ارتباطات آشکار در جریان بحران و اهمیت آمیختن برآورد توازن قدرت میان دولت ها با آموزه های راهبردی حاکم بر کاربرد زور توسط هر طرف می شود.
پژوهش های بعدی درباره بحران های بین المللی با مشخص ساختن کالبدشناسی مقایسه ای بحران های بین المللی دانش ما را درباره راهبردهای مدیریت بحران و فرایندهای تصمیم گیری منقح تر ساخته اند. گرچه ممکن است بحران ها ریشه های ارضی، قومی، فرهنگی یا اقتصادی داشته باشند. بحران های ارضی میان دولت های مجاور بیش ترین احتمال را برای تبدیل شدن به جنگ دارند. با این که تقریباً در همه بحران ها رویداد مشخص موجب به راه افتادن بحران می شود ولی ضرباهنگ تحولات بعدی و کشیده شدن شان به جنگ با صلح بسته به توزیع توانایی ها میان دولت های درگیر و راهبردهایی که برای چانه زنی در بحران دارند فرق می کند.
تأثیر راهبردهای چانه زنی در بحران بر نتیجه بحران ها مستقل از مناسبات قدرت میان دولت هاست. مؤثرترین بحران حتی در برابر حریفی قدرتمندتر، راهبرد عمل به مثل است که در آن یک دولت از طریق پاسخ گفتن به حرکت های اجبارگرانه حریف با حرکت های اجبارگرانه، و در پیش گرفتن ابتکارات همکارانه در هر زمان که فرصت آن پیش آید عزم خود را برای مرعوب نشدن محرز می سازد. راهبردهای ارعاب و مماشات احتمال کم تری دارد که جلوی وقوع جنگ یا تسلیم را به عنوان نتایج نامطلوب بگیرد حال آن که عمل به مثل به احتمال بیش تر به راه حلی متقابل می رسد و با دوری جستن از برقراری سلطه به منزله یک نتیجه ممکن، حریف را خاطر جمع می سازد. از این ها گذشته دولت ها ثابت کرده اند که توانایی یادگیری و سازگاری پذیری در بحران های مکرر با حریفی واحد را دارند. دولت های که در یک بحران به نتیجه موفقیت آمیز برقراری سلطه خودشان دست یافته باشند احتمالاً همین راهبرد را در رویارویی های بعدی با همان حریف تکرار خواهند کرد. دولت هایی هم که دچار شکست نظامی، یا دیپلماتیک شده باشند احتمالاً در رویارویی های بعدی با طرف پیروز، راهبردهای اجبارگرانه خودشان را تشدید خواهند کرد.
ـــ بدفهمی؛ دیپلماسی پیشگیرانه؛ عقلانیت

خواندنی های پیشنهادی

-1999 Allison,G.and Zelikow,P.Essence of Decision,Boston:Little,Brown.
-1989 Brecher,M.and Wilkenfeld,J.Crisis,Conflict,and Instability,New York:Pergamon.
-1972 Hermann,C.International Crises,New York:Free Press.
-1972 Holsti,o.Crisis,Escalation,War,Montreal:Oueen's University Press.
-1981 Lebow,R.Between Peace and War,Baltimore:Johns Hopkins University Press.
-2000 Leng,R.Learning In Recurring Crises,Ann Arbor,MI:University of Michigan Press.
-2005 Wilkenfeld,J.Yong,K.Quinn,D.and Asal,V.Mediating International Crises,London Routledge.
استیون واکر
منبع مقاله: گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.